نام و نام خانوادگی: | سید علی حسینی |
تاریخ تولد | 1337/12/01 |
محل تولد | شاهرود |
استان تولد | سمنان |
تحصیلات | |
تاریخ شهادت | 1364-11-21 |
عملیات | والفجر 8 |
محل شهادت | جزیره بوارین-جنوب اروند رود |
نحوه شهادت | جراحات وارده بر بدن - پیکر شهید پس از 14 سال در سال 1378 به وطن بازگشت |
محل مزار | شاهرود- رویان |
پیکر | |
قطعه | 0 |
ردیف | 0 |
شماره | 0 |
سید علی خیلی به درد مادر می خورد اصلا عجیب بود . با اینکه مدرسه می رفت و در شهر هم درس می خواند ، اگر می شنید که مادر مریض است یا چیزی لازم دارد فورا فراهم می کرد.
رویان تا مدرسه ابتدایی بیشتر نداشت و برای ادامه تحصیل باید به شاهرود می رفتند ،وسیله هم نداشتند گاهی با دوچرخه و گاهی با سرویس عمومی(اتوبوس) می رفتند، مدرسه ها هم دوشیفته بود، هم صبح می رفتند هم بعد از ظهر، رفت و آمد خیلی سخت بود.
بعدا با سیدحسین(پسرعمو)یک خانه گرفتند و شب ها می ماندند تا آخر هفته، خانه حاج بابا عربعامری را اجاره کرده بودند. گاهی هم خاله مادرش می رفت و خانه را تمیز می کرد تادیپلم...تا اینکه ازدواج کرد ،ثمره این ازدواج دو پسر به نام های سیدمحمد و سیدمصطفی که بعد از شهادتش به دنیا آمد و پدر را ندید.مصطفی در گنبد به دنیا آمد خانه پدر خانم سیدعلی ،
سید علی در عملیات والفجر 8 شهید شد که پیکر مطهرشان نیز تا سال 1378 برنگشت.همزمان رضا دایی(سیدمحمدرضا موسوی)هم شهید شده بود.پیکر او را آوردند و تشییع کردند ،بچه های او هم کوچک بودند.
حسن خاله فاطمه (شهید حسن عامری اصغر)هم پدر و مادرش خیلی سخت مریض بودند.محمد هم برادرش در عملیات فتح المبین مجروح شد و 14سال قطع نخاع بود که به شهادت رسید.
محمد و حسن هر دو پسرخاله ی ما هستند، با سیدعلی که هم پسرخاله ایم هم پسرعمو
محمدوقتی مجروح شد مدتی در بیمارستان تهران بستری بود. بعد از 14 سال
حسین هم یک دستش به وسیله ی کمباین در زمین کشاورزی نوروز موسی(شهیداسداله عامری)قطع شده بود. خرمن می کوبیدند و در حالی که سفال ها را داخل کمباین میریخت دستش به داخل کشیده شد و قطع شد.خودش را رساندند بیمارستان ،دستش را هم آوردند خانه بعد از شست شو در پارچه ای پیچیدند و در قبرستان دفن کردند.
حسن سه فرزند دختر داشت ،همه کوچک بودند که او شهید شد.مادرش بعد از حسن خیلی زجر کشید و دوام نیاورد . پدرش هم همین طور.
محمد هم یک فرزند پسر داشت ،بعد قطع نخاع شد.
در پایگاه رویان جمع میشدیم و کمک های مردمی را بسته بندی می کردیم .خمیرمی کردیم و تفتان درست می کردیم.همسایه ها را صدا می زدیم و همه با هم مربا و آجیل و خشکبار بسته بندی و به ماشین بار می کردیم.
نان ها را برای اینکه کپک نزند کف مسجد پهن می کردیم تا خشک می شد بعد به کارتن میزدیم و ماشین ها ،وانت و نیسان و خاور می آمد بار میزدند و به جبهه می بردند.
سرانجام در تاریخ 21 بهمن 1364 در عملیات والفجر 8 سید علی بشهادت رسید و پیکرش در منطقه ماند تا با تلاش گروه تفحص در سال 1378 پیکر پاکش به وطن بازگشت.
زندگینامه شهید وصیتنامه شهید خاطرات شهید