حبیب الله بداغی

نام و نام خانوادگی: حبیب الله بداغی
تاریخ تولد 1343/09/20
محل تولد شاهرود
استان تولد سمنان
تحصیلات
تاریخ شهادت 1365-10-04
عملیات کربلای 4
محل شهادت شلمچه
نحوه شهادت اصابت گلوله به سر ، پیکر شهید در سال 1368 معاوضه و تحویل ایران شد
محل مزار شاهرود- شهر رودیان
پیکر
قطعه 0
ردیف 0
شماره 0

زندگینامه شهید

 

چهارم دي‌ماه مصادف با سالروز شهادت دانشجوي شهيد حبيب‌الله بداغي، دانشجوي دانشكده« تربيت معلم» تهران و ساكن شهرستان شاهرود شهيدي كه حتي در سنگر نبرد هم فرصت آموختن را غنيمت مي‌شمرد.

وي در سال 1343 در شهرستان شاهرود متولد شد و در عمليات كربلاي 4 پس از 7 ماه و 25 روز حضور در جبهه‌هاي نبرد، دعوت حق را لبيك گفت و به وصال معبود رسيد.

پدرش مي‌گفت: يك سال بود در تربيت معلم تهران درس مي‌خواند كه ساكش را بست و آماده رفتن شد و دنيا را با همه زيبايي‌اش طلاق داد.

گفتم: پسر جان تو الان داري درس مي‌خواني، لااقل امتحانت رو بده و تابستان برو؛ بابا جان ،جنگ كه تمام نمي‌شه.

 يك مشت باغ و محصول مون روي زمين مونده؛ داداشت كه گذاشته رفته جبهه. بايد يكي‌تون پيشم بمونه و كمكم كنه، اما حبیب دست بردار نبود که نبود؛ هر چي مي‌گفتم جواب داشت بده.

 گفتم: پس حالا كه اين طوره بيا با هم بريم سپاه، تعهد مي‌دهم جاي تو برم جبهه، درسته مثل تو نمي‌تونم تفنگ دست بگيرم و بجنگم ولي كارهاي تداركاتي از دستم بر مي‌آيد؛ مي‌توانم يك لقمه آب و غذا به رزمنده ها برسونم.

در جوابم گفت: بابا! مي‌ترسی برم شهيد بشم؟ نگران نباش تا خدا نخواد هيچ اتفاقي نمي‌فته؛ آخر سر عصباني شدم و گفتم: مي‌خواي بروي برو! دو ساعته با من كل‌كل مي‌كني.آخرم حرف حرف خودته...

يكي دو روز قبل از اعزامش كمكم كرد و كارهاي خانه را سر و سامان داد.

شهيد حبيب‌الله در دوستي و رفاقت هم نمونه بود؛ برادرش در خصوص فعاليت‌ها و ارتباطات اجتماعي او می گفت:

حبیب‌الله هم درس مي خواند و هم در پايگاه بسيج فعاليت مي‌كرد و با بزرگترها براي جبهه، كمك‌هاي مردي جمع مي‌كرد.

 در ايام محرم و ماه رمضان، در هيئت ابوالفضل ده رویان حاضر می شد  و هر كاري كه لازم بود انجام مي‌داد؛ اگرچه جوان  آرام و سر به زيري بود، ولي در رفاقت و حتي در همسايگي سنگ تمام مي‌گذاشت.

بعد از شهادتش زماني كه برايش مراسم گرفته بوديم، يكي از دانشجويان هم دوره‌اي‌اش با خبر شده بود و به منزلمان آمد؛ شير فراواني تهيه كرده و با خود آورده بود و گفت: اين بزرگوار آنقدر به گردن ما حق دارد كه هر كاري بكنيم نمي‌توانيم محبت‌هايش را جبران كنيم.

اشتياق به دانستن و آموختن در هر شرايطي و به معناي واقعي دانشجو بودن حتي در جبهه، از ديگر ويژگي هاي اين شهيد بود.

 مرحوم حسين خاني، همرزم وي در اين باره خاطره‌اي نقل کرده بودند که: سنگرمان با هم خيلي فاصله نداشت و هر وقت فرصتي پيش مي‌‌آمد، به ديدن هم مي‌رفتيم و يك بار جلوي سنگرشان رسيدم و ياالله گفتم و رفتم داخل؛ چند تا از بچه‌ها بيدار بودند؛ او هم روي كتاب خوابش برده بود.

پس از حال و احوال و خوش و بش با بچه‌ها، ديدم هنوز خواب است و بيدار نمي‌شود به شوخي گفتم: مثل اينكه مرگ موش خورده و اين همه سر و صدا را متوجه نمي‌شود.

 يكي از بچه‌ها گفت: حبیب ديشب پست بوده و صبح تا حالا هم نخوابيده و كتاب مي‌خونده، فكر كنم آنقدر خسته است كه به اين زودي بيدار نشود.

خيلي گپ زديم و موقع رفتن گفتم: بهش بگين فلاني اومد ديدنت، خواب بودي، اما قبل از اينكه به سنگر خودمان برسم صدايي من را برگرداند، خودش بود؛ چند لحظه پيشش نشستم  و از توي ساكش خوراكي كه مادرش فرستاده بود آورد و خورديم.

زندگینامه شهید    وصیتنامه شهید    خاطرات شهید


دیگر تصاویری از شهید





Style Switcher

12 Predefined Color Skins Top Bar Color Layout Style Patterns for Boxed Version